فند زمانی

لغت نامه دهخدا

فند زمانی. [ ف ِ دِزَ ] ( اِخ ) سهل بن شیبان بن ربیعةبن زمان، از بنی بکر و یکی از شعرای جاهلی است و در زمان خود سید بکر و پیشوای آن بود. در جنگ بکر شرکت جست و در حدود یکصد سال عمر کرد. در دیوان الحماسه از شعر او نمونه ای هست. وفاتش در حدود 90 هَ. ق. بود. ( از اعلام زرکلی ).

جمله سازی با فند زمانی

زمانی دردلم صد بار می‌آیی، نمی‌دانم فریبم می‌دهی،‌ یا ناز و استغنا نمی‌دانی
نه بی آن دل این همی کام یافت نه بی این زمانی وی آرام یافت
ای راه خرد بسته، گهی چند بره آی وی سد جفا بسته، زمانی بوفا کوش
زمانی در گریبان سر فرو بر ازین گلهای معنی هم تو بو بر
زمانی بود و گفت ای مرد هشیار چه می‌دانی کنون تدبیر این کار؟
من چو از تیر توام بال و پری بخش مرا خوش پرد تیر زمانی که کمان برخیزد
خواست گوید سخنی، دید زمانی در پی تا ببیند که نباشد نگرانی در پی
زمان ما به آخر رفت، ازین بیش چه باشد؟ فتنهٔ آخر زمانی