فصل یخ شکست
جمله سازی با فصل یخ شکست
اگر نداشت گمان ضرر از آن ناوک چرا بزور شکستی برین کمان انداخت
کند پر، بال شکست، از قفس آزاد نکرد چیست در حق من آن لطف که صیاد نکرد
چون به گلزار آمد و خرم نشست رونق گلهای بستان را شکست
ما صید امتحان جفاییم چون اسیر شمشیر را ز شرم شکست آب کرده ایم
دل من و تن من شاهباز بود و قفس شکست باز دل این تنگنای زندان را
در جهان جنگ شادی این بسست که ببینی بر عدو هر دم شکست