غلام زادگی

لغت نامه دهخدا

غلام زادگی. [ غ ُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) غلام زاده بودن. فرزند غلام بودن. رجوع به غلام شود.

فرهنگ عمید

غلام زاده بودن.

جمله سازی با غلام زادگی

گانیمده توسط زئوس از کوه ایدا∗ (امروزه در ترکیه فعلی) نزدیک تروآ در فریگیه ربوده شد. گانیمده به گوسفند علاقه داشته است، [پسری] روستایی یا حقیر که نمونهٔ پسربچگیِ قهرمانی بودْ پیش از اینکه اشراف زادگی اش فاش شود. زئوس یا عقابی را فراخواند یا اینکه خود به شکل عقابی در آمد تا پسرجوان را به کوه المپ ببَرَد.
عشق یوسف را درین سودا به دیناری فروخت بندگی خواهد، پیمبر زادگی منظور نیست
ز سنگ لعل و ز نِی می شود شکر پیدا چه احتیاج هنر را به زادگی باشد
گندری پسر نامشروع پادشاه، رابرت براتیون است. او یک آهنگر در مقر پادشاهی است. در طول عمرش زندگی اشراف زادگی نداشته‌است. او بعدها توسط ملکه دنریس تارگرین از حرامزادگی بیرون می آید و لرد استورمز اند می‌شود.
درین چمن به نسب نیست زادگی صائب ز خار و خس گل آتش عذار پیدا شد
با پاک زادگی من آزادگیست نیک و آن به که ضم شود نسب پاک با حسب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال عشق فال عشق فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت