شمس تبریز نه شمعی است که غایب گردد شب چو شد روز چرا منتظر فردایی
							قدرت و خشونت متضاد هستند؛ جایی که یکی سیطرهای مطلق دارد، دیگری غایب است.
							چون خضر شد ز نظر غایب و معلوم نشد که به تاریکی شب چشمه حیوان که بود
							در حالی که او گسترده پرستش میشد اما در اسطورههای اوگاریتی غایب است.
							غایب ز دیدهاند و به دل جمله در حضور از دل نرفتهاند گر از چشم ما شدند
							نه جاه و رتبت او خالی از زمان و زمین نه مهر و منت او غایب از قلوب و رقاب