عرق گزی

لغت نامه دهخدا

عرق گزی. [ ع َ رَ گ َ ] ( ص نسبی ) ( تب... ) عرق انگلیسی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عرق انگلیسی شود.

فرهنگ فارسی

تب ( حمی ) یا عرق گزی. عرق انگلیسی.

جمله سازی با عرق گزی

از عرق هردم دهد شهری به طوفان چهره‌اش شبنمی گر وقت صبح از چهره گل می‌چکد
از شرم عذار تو برآورده عرق گل وز فکر جمال تو فرو رفته به خود مه
چون ز تاب می رویت از عرق بیالاید آسمان بپوشاند، روی ماه و پروین را
محرمی وضع دهر بی عرق شرم نیست آینه صیقل زده‌ست جبهه ز نم داشتن
قدسی منم آن کافر عاصی که به دوزخ آتش عرق‌آلوده شد از شرم گناهم
نسیم، نکهت خلقش به سوی کنعان برد گذشت از عرق یوسف آب از سر چاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال جذب فال جذب فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال اوراکل فال اوراکل