صافی سیرت

لغت نامه دهخدا

صافی سیرت. [ رَ ] ( ص مرکب ) بی غل و غش. نیک خو. نیک روش.

فرهنگ فارسی

بی غل و غش

جمله سازی با صافی سیرت

شود دولت یوسف آن روز صافی که صد چله در کنج زندان برآرد
آن وزیری کاو همه صافی کند ملک جهان آن وزیری کاو همی باقی کند دین اله
سؤال صوفی صافی ز عاشق و معشوق کلام زاهد خودبین همه خیال و محال
برخیز و روان در لب صافی بنگر تا سرو روان در لب صافی بینم
تو صافی باش بر مانند افلاک نمودش نار و باد و آب با خاک
افکند از رتبه از رخ افکند جلباب را درد انوار جمالش صافی مهتاب را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی