شیء منفعل

فرهنگستان زبان و ادب

{passive object} [مهندسی نقشه برداری] شیئی که فقط به محرک خارجی واکنش نشان می دهد و به تنهایی نمی تواند عملکردی را آغاز کند

ویکی واژه

شیئی که فقط به محرک خارجی واکنش نشان می‌دهد و به‌تنهایی نمی‌تواند عملکردی را آغاز کند.

جمله سازی با شیء منفعل

نه همین فلک خجل شد ز کف نیاز عشقم که ز سجده‌های شوقم شده منفعل زمین هم
گرامشی علاوه بر مقایسۀ انقلاب فرانسه با مورد ایتالیا، همچنین فاشیسم ایتالیایی را نیز با مفهوم انقلاب منفعل مرتبط می‌سازد.
بهار در پس دیوار باغ پنهان شد ز بس که منفعل از چشم خونفشان من است
منفعل نشود بلكه خود را ناچار مى بيند به اين كه از جامعه پيروى كند حتى در اين دوحال كه گفته شد فعل و انفعال اجتماع شعور و فكر را از افراد و اجزا خود سلب مى كند.
پس از ساخت یک ساختار اتمی دقیق، برای جلوگیری از واکنشهای اضافی ناخواسته، ساختار باید منفعل شود.
زان جسته‌ جسته‌، جسته و ناجسته منفعل زان رفته رفته‌، رفته و آینده شرمسار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
سرانجام
سرانجام
جام
جام
چیپ
چیپ
محتمل
محتمل