سدید طبیب

لغت نامه دهخدا

سدید طبیب. [ س َ دی دِ طَ ] ( اِخ ) ( مولانا... ). قزوینی است ولیکن مدتی است در ادرنه بطبابت سرای خاصه سلطانی عثمانی مشغول است. و مولانا باآنکه طبیب حاذق باکمال است مبتلا بمرض هزّال است و از کمال حذاقت اوست با آن ضعف بدنی متحرک نگاه داشتن مدتی مدید و عهدی بعید. و این شعر از اوست، مطلع:
دهان نداری و صد نکته دردهان داری
میان نداری و صد فتنه در میان داری.
و روزی مولانا سدید را با کسی مباحثه در علم حرف واقع شد، و یکی از ایشان میگفته اند که این صیغه ثلاثی مجرد است و آن دیگر میگفت این ثلاثی مزیداست و بعد از مباحثه آن کس گفته، رباعی:
ما هر دو دوحرفییم ای خواجه سدید
مثل من و تو دیده ایام ندید
فرقی که میان من و تو هست پدید
ما ماده خر مجردیم و تو مزید.( از مجالس النفائس ص 381 ).

فرهنگ فارسی

مولانا قزوینی است و لیکن مدتی است در ادرنه بطبابت سرای خاصه سلطانی عثمانی مشغول است.

جمله سازی با سدید طبیب

شهی که چاره ی یأجوج ظلم را عدلش به ملک بودی سدّ سدید و حِصن حصین
سدید دین سَرِاشراف دهر مُشْرِف ملک وجیه دولتْ شمس شرفْ جمالِ انام
گر تو خواهی شرح این قول سدید اَلْقِ سَمْعَ الرُّوْحِ وَالْقَلْبَ الشَّهید
ای زاهدی از رای سدید تو بدایت وآن را کند از همت تو بر تو عنایت
اشارت کن سدیدی را که حال من کند روشن چو شد جرمم یقین تو ذیل عفو خود بر آن گستر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ای چینگ فال ای چینگ فال اوراکل فال اوراکل فال حافظ فال حافظ