دیده بوسی

لغت نامه دهخدا

دیده بوسی. [ دی دَ /دِ ] ( حامص مرکب ) بوسیدن چشم. بوسه بر دیده دادن.
- دیده بوسی کردن؛ بوسیدن چشم: حسن را از جانب من دیده بوسی کنید. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بوسیدن چشم. بوسه بر دیده دادن.

جمله سازی با دیده بوسی

نبود یار من آن را که یار داشتمی گهی به دیده و گه در کنار داشتمی
نهفتمش به ته قلب‌، قلب من بشکافت نهادمش به سر چشم‌، دیده‌ام بخلید
چند باشد دیده من از غم ایام یم به که گیرم جام و از نی بشنوم الهام هم
پدر و مادر او آمریکایی بودند، اما جان قبل از اقامتش در شهر لندن، در پاریس آموزش دیده بود.
بس که از درد محبت بیدل ما گشت زار همچو مژگان می‌خلد در دیده جسم لاغرش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هنگام
هنگام
بررسی
بررسی
اعتبار
اعتبار
فال امروز
فال امروز