دنگ کوب

لغت نامه دهخدا

دنگ کوب.[ دَ ] ( نف مرکب ) دنگ کوبنده. دنگی. کسی است که مزد گیرد و به دنگ شلتوک را از پوست برآرد تا برنج را سفید کند، و در لهجه شوشتری آن را دنکو گویند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). شخصی که برنج را از پوست جدا کند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). کسی که در دنگ کار کند و شلتوک کوبد. رجوع به دنکو شود.

فرهنگ عمید

کسی که در دستگاه شالی کوبی کار می کند و شلتوک می کوبد، دنگی.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) کسی که در دنگ کار کند و شلتوک کوبد.

جمله سازی با دنگ کوب

زین شعر شاعران را گردد یقین که من از هزل و جد توانگرم از زر و سیم دنگ
دره دنگ، روستایی از توابع بخش زز و ماهرو شهرستان الیگودرز در استان لرستان ایران است.
در ۱۹۷۰، پس از آن پارامونت، رهبر دنگ ژیائوپینگ اعلام داشت چینی‌های وطن دوست باید تنها در صورتی که دالایی لاما شهروند چین شود به سمت او بازگردند و این‌گونه میهن‌پرستی خود را نشان دهند".
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال لاسک، باشگاه فوتبال چونگ‌کینگ دنگ‌دای لیفان، باشگاه فوتبال آدمیرا واکر مودلینگ، و باشگاه فوتبال آتالانتا اشاره کرد.
چون در او دنگ شویم و همه یک رنگ شویم همچنین رقص کنان جانب بازار شویم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مکان
مکان
حدس
حدس
علامت
علامت
فوت جاب
فوت جاب