دان دان شدن

لغت نامه دهخدا

دان دان شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دانه بستن عسل و شیره انگور و همچنین هندوانه های از جنس خوب که نیک رسیده باشند. پاشان و پراکنده شدن و مانند دانه شدن شیره و عسل و روغن و جز آن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دانه بستن عسل و شیره انگور و همچنین هندوانه های از جنس خوب که نیک رسیده باشند.

جمله سازی با دان دان شدن

شد هر که خلاص از خم این رشته عمر می دان که گسیخت ریسمان عجبی
ز هجران وصل دلارام ما دان به هر جا که پیداست سوزی و سازی
گفتی که چگونه‌ای تو بی‌من دانی تو که بی‌تو چون توان بود
کنون گر راز دانی این چنین دان مر این اسرار هم عین الیقین دان
تو چه دانی تا که صورت نقش بست آنگه از بهر چه آورد و شکست
مرد آنرا دان که او از سرگذشت از جهان خواجهٔ قنبر گذشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال اعداد فال اعداد فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ای چینگ فال ای چینگ