خیره چشمی کردن

لغت نامه دهخدا

خیره چشمی کردن. [ رَ / رِ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیشرمی کردن. پررویی کردن. لجاجت کردن. خودسری کردن. خیره سری کردن. عناد کردن. خودرایی کردن.

فرهنگ فارسی

بیشرمی کردن پر رویی کردن

جمله سازی با خیره چشمی کردن

عشق ز آغاز همه حیرتست عقل در او خیره و جان گشته دنگ
پیش تواند حاضر اهل جفا و لعنت لعنت چرا فرستی خیره به چین و ماچین؟
کرا بانگ و نامش شود زیر خاک چه شادی کند خیره بر بانگ زیر؟
در ایشان خیره شد هر کس که می‌تاخت که خسرو را ز شیرین باز نشناخت
نه ایدر به پیکار و جنگ آمدیم که خیره بکام نهنگ آمدیم
که چشم فلک اندر آن خیره گشت پر از کشته شد سربسر روی دشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جزئیات یعنی چه؟
جزئیات یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
درس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز