خوش رقصی کردن

لغت نامه دهخدا

خوش رقصی کردن. [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چاپلوسی کردن. خودشیرینی کردن. تملق گفتن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

چاپلوسی کردن خود شیرینی کردن

جمله سازی با خوش رقصی کردن

بزن دستی و رقصی کن ز عشق آن خداوندان که چون بوسی از او یابی کند آفت کنار ای دل
موریس بژار با همکاری هنرمندان ایرانی رقصی را طراحی کرد که در تخت جمشید در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران به اجرا درآمد.
رقصی است سریع و مهیج با ریتم رقص قایتاغی که ملودی رقص در اواخر قرن گذشته در منطقه شکی آفریده شده‌است.
سرِ زلفش که به تحریکِ صبا رقصی داشت هر قدم طَبلهٔ مُشکی به سرِ توده شکست
ملودی رقصی است که در قره داغ آفریده شده‌است. در شکی و زاکاتالا بسیار مرسوم است. سرعت اجرای آن آرام است.
رقص بر شعرِ تر و نالهٔ نِی خوش باشد خاصه رقصی که در آن دستِ نگاری گیرند