خراج اور

لغت نامه دهخدا

( خراج آور ) خراج آور. [ خ َ وَ ] ( نف مرکب ) آنکه خراج رساند. ( از آنندراج ). آنکه خراج برای حاکم برد. خراج دهنده. خراجگزار:
خراج آورش حاکم روم و ری
خراجش فرستاد کسری و کی.نظامی.

جمله سازی با خراج اور

غمی که شادی عالم بدو خراج دهد سریر سلطنتش خاطر حزین من است
بهر خراج حسن ز ما نقد جان بگیر آنگاه خط برآور و پشت برات کن
گردون ستم به خانه خرابان فزون کند جای خراج گنج ز ویرانه می‌برند
آرام نگاهت ز دل سنگ گرفته است لعل تو خراج از می گلرنگ گرفته است
چهره زرین خراج هر دو جهان است عاشق اگر قصر زرنگار ندارد