خجلت گری

لغت نامه دهخدا

خجلت گری. [ خ ِ ل َ گ َ ] ( حامص مرکب ) حالت خجلت کشیدن. حالت خجالت کشیدن. حالت شرمساری. حالت شرمگینی. حالت خجلت زدگی:
نیز برآنم که ز خجلت گری
بازرسانم بدل جوهری.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

حالت خجلت کشیدن حالت شرمگینی

جمله سازی با خجلت گری

اغیار دید و لا مکان بحرم جانان شتافت و مع ذلک ستر نمودم و سرّ نگشودم و خجلت ترا نپسندیدم.»
مرا دیده است طوفان‌خیز و آهم برق سوزنده چه منت دارم از برق و چه خجلت دارم از باران
هر که اینجا از سرافرازان نهد سر بر زمین خط ز خجلت کم کشد در روز محشر بر زمین
در چنگ دبیران قوی پنجه، قلمها پر پیچ و خم، از خجلت آن هر دو، چو نال است
زنى خدمت حضرت صديقه (س ) رسيد و سؤالى كرد، جواب شنيد تا ده سؤال خجلت كشيده عرض كرد: بر شما مشقت نباشد؟
قـول پـيـر راجـع بـه مـقـام دوم و قـول خـود قـائل راجـع بـه مـقـاماول است. پس، در اين نظر خوف و حزن و خجلت و سر افكندگى انسان را فرا گيرد.