طلسم به یک شیء یا نوشتهای اطلاق میشود که به اعتقاد برخی افراد میتواند تأثیرات خاصی بر روی افراد، اشیاء یا وقایع داشته باشد. این تأثیرات ممکن است شامل حفاظت، جذب انرژی مثبت، یا ایجاد تغییرات در وضعیتهای مختلف باشد.
کاربردها
در فرهنگ و تاریخ: طلسمها در فرهنگهای مختلف به عنوان ابزارهایی برای جادوگری، حفاظت از خود در برابر نیروهای منفی، یا جذب خوشبختی و ثروت به کار میرفتهاند. در تاریخ، بسیاری از تمدنها از آنها به عنوان نشانههایی برای جلب حمایت الهی یا محافظت در برابر خطرات استفاده میکردند.
در ادبیات و عرفان: در ادبیات فارسی، آنها به عنوان نمادهایی از قدرتهای خفی و جادویی به تصویر کشیده میشوند. در برخی متون عرفانی هم به عنوان ابزاری برای رسیدن به حقیقت یا دریافت الهام از عالم غیب مطرح میشوند.
انواع طلسم
حفاظتی: برای محافظت از فرد یا مکان در برابر نیروهای منفی.
جذب: برای جذب خوشبختی، ثروت یا عشق.
درمانی: برای بهبود وضعیتهای جسمی یا روحی.
نوع منفی
به آن دسته از طلسمها اطلاق میشود که به منظور آسیب رساندن، جلب بدبختی یا ایجاد مشکلات برای دیگران طراحی شدهاند. این نوع با نیتهای منفی و برای ایجاد اختلال در زندگی افراد دیگر به کار میروند که به عنوان یک عمل ممنوع یا غیر اخلاقی در نظر گرفته میشوند.
طلسم. [طِ ل ِ ] ( معرب، اِ ) ( از یونانی طلسما ) دستگاهی به علم حیل کرده. آنچه خیالهای موهوم بشکل عجیب در نظر می آرند و نیز شکلی و صورتی عجیب که بر سر دفائن و خزائن تعبیه کنند. ( از مؤیدو مدار و بهار عجم و کشف ). و از بعضی کتب دریافت شده که طلسم از اجزای ارضی و سماوی ساخته میشود یعنی از بعضی ادویه و ساعت مخصوصه و گاهی این صورت از آبگینه نیز سازند. فقیر مؤلف گوید که: ظاهراً طلسم لفظ یونانی است، عربی نیست، چه در تقدیر عربی بودن بکسرتین آمدن این لفظ وجهی ندارد چرا که این وزن در کلام عرب نیامده، اگر عربی بودی به کسر اول و فتح ثانی بر وزن قِمَطْر آمدی. ( غیاث ) ( آنندراج ). طلسم عبارت از تمزیج قوای فعاله سماوی به قوای منفعله ارضی است بوسیله خطوط مخصوصی که اهل این فن وهمی به کار میبرند تا بدان هر موذی را دفع کنند و چه بسا که این کلمه را بر خود خطوط اطلاق میکنند. این کلمه معرب تالِسْمُس است که بمعنی تکمیل میباشد. ج، طَلاسِم، طلسمات. ( از اقرب الموارد ). قطعه فلزی که بر روی آن نقشهای چند در ساعات برای حوائج معین رسم کنند. ج، طلاسم، طلسمات. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عبدالعلی بیرجندی در شرح تذکره گوید: طلسم عبارت از خارقی است که مبداء آن قوای فعاله آسمانی آمیخته به قوابل زمینی منفعله است تا بدان امور شگفت و غریب پدید آورند، زیرا برای حدوث کائنات عنصری که اسباب آنها قوای آسمانی است شرایط مخصوصی است و بدین شرایط استعداد قابل کمال می پذیرد و از این رو کسی که احوال قابل و فاعل را بشناسد و بر جمع میان آنها قادر باشد میتواند به ظهور آثار عجیب و شگفتی پی برد. و در شرح مواقف آمده است که طلسم عبارت است از تمزیج قوای فعاله آسمانی با قوای منفعله زمینی و آنگاه بقیه گفتار بیرجندی را یاد میکند - انتهی: گفت [ کیکاوس ] مراچاره نیست تا بر آسمان روم و ستارگان و ماه و آفتاب را ببینم، پس طلسمی بکرد و لختی برشد و چند کس با کیکاوس برشدند و چون بدانجا رسیدند که ابر بود فروافتاد و همه بمردند مگر کیکاوس. ( ترجمه طبری بلعمی ).
چو آمد بنزدیک تختش فراز
طلسم از بر تخت بردش نماز.فردوسی.طلسم بزرگ آن چو آمد بجای
بر قیصر آمد یکی رهنمای.فردوسی.بنزد طلسم آمد آن نامدار
گشاده دل و بر سخن کامگار.فردوسی.همی بود پیشش زمانی دراز
(طِ لِ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - جادو. ۲ - نوشته ها یا اشکالی غیرعادی برای ج ادو کردن چیزی یا کسی.
۱. تکۀ کاغذ یا قطعه فلزی که جادوگران یا فال بینان در روی آن خط ها یا جدول هایی می کشند یا حروف و کلماتی می نویسند و معتقدند که برای محافظت کسی یا چیزی و دفع بدی و آزار از انسان مؤثر است.
۲. [مجاز] سِحر، جادو. ٣. (صفت ) [عامیانه] گرفتارِ سِحر و جادو.
کاغذیافلزکه جادوگران جهت حفاظت کسی رویش نویسند
۱ - عمل خارق عادت که مبدا آن را قوای فعاله آسمانی و قوای منفعله زمینی دانند و بدان امور عجیب و غریبب پدید آورند. ۲ - نوشته ای شامل اشکال و ادعیه بتوسط آن عملی خارق عادت انجام دهند. ۳ - شکل و صورتی عجیب که بر سر دفاین و خزاین تعبیه کنند. جمع: طلسمات طلاسم یا طلسم مزعفر. تعویزی که بزعفران نویسند. یا طلسم کسی یا چیزی شکستن. گره از کار وی باز شدن.
لغتی است در طلسم