خاکستر دله

لغت نامه دهخدا

خاکستردله. [ ک ِ ت َ دِ ل َ ] ( اِخ ) نام محلی بوده است جزو رادکان که امروز خراب و بی سکنه است. رابینو درسفرنامه خود این محل را با بیست و نه دهکده دیگر از دهکده های متعلق به رادکان اسم می برد که فعلا ویرانه میباشند. رادکان نیز از نواحی شاهکوه است. ( سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 126 ).

فرهنگ فارسی

نام محلی بوده است جزو رادکان که امروز خراب و بی سکنه است.

جمله سازی با خاکستر دله

گذار یأس دل را غوطه در سنجاب داد آخر ز خاکستر فکند این شعله طرح بسترنازی
او همچنین در فیلم‌های تنها شجاعان، استرچ، دانی‌بروک، درون خاکستر و جنگل کوچک بازی کرده‌است.
سوخت مورد نیاز که برای دستیابی به این دمای بالا لازم است، می تواند برق (همانطور که در کوره های قوس الکتریکی مورد استفاده قرار می گیرد) یا نوعی سوخت خاکستری (کک) باشد.
آزمایش دوبارهٔ تکه‌های استخوان سوخته و خاکستر گیاهان غار وندرورک در جنوب آفریقا فرضیهٔ کنترل آتش توسط انسان در یک میلیون سال پیش را تقویت می‌کند.
شدست بسترش از ننگ و عار و ذل و هوان شده است بالشش از خار و خاک و خاکستر
وزان آتش که خواهی تیره از وی خانهٔ اعدا تولد یابد از هر یک شرر صد تودهٔ خاکستر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گوز
گوز
رساله
رساله
ترکش
ترکش
محتمل
محتمل