حقیقت احتجاج

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] احتجاج در قرآن کریم به بالغه وصف شده است که در اثبات مدعا به کار می رود.
در قرآن، کلمه حجّت در همه موارد درباره اثبات حقّ به کار رفته است؛ ازاین رو در برخی آیات به بالغه وصف شده که به معنای دلیل روشنی است که در اثبات مدّعا به نهایت متانت و قوّت و صحّت رسیده است؛ چنان که در آیه ۱۴۸ انعام، پس از نقل ادّعای مشرکان مبنی بر این که اگر خداوند می خواست ما مشرک نمی شدیم، می فرماید:این جز پیروی از گمان نیست؛ یعنی در واقع حجّت ندارید؛ به قرینه آیه ۱۴۹ انعام که می فرماید:خداوند حجّت بالغه دارد؛ زیرا اگر می خواست از روی اجبار هدایت می شدید؛ در حالی که سنّت الهی این است که هر کس با اختیار خود پس از اقامه حجّت از طرف خداوند ایمان بیاورد:«فَلِلّهِ الحُجَّةُ البلِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَدکم». در آیه ۸۳ انعام پس از نقل احتجاجات حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرماید:ما آن را برای احتجاج ابراهیم با قوم خود به او دادیم:«تِلک حُجَّتُنا ءاتَینها اِبرهیمَ عَلی قَومِهِ». در آیه دیگری، حکمت ارسال رسولان از اساس، این دانسته شده است که مردم در برابر مؤاخذه و بازخواست خداوند حجّتی نداشته باشند:«لِئَلاَّ یکونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ».
کاربردهای قرآنی
بررسی کاربردهای قرآنی، مفید این نکته است که هر جا از روی خصومت در برابر دلیل حقّ، مقاومتی صورت گرفته، به محاجّه که به معنای اقامه حجّت در برابر حجّت دیگر است، تعبیر شده است. برخی مفسّران به این نکته توجّه کرده و گفته اند:حجّت، تصدیق کننده ادّعای حقّی است و محاجّه در جایی است که مخاصمه و منازعه در کار باشد. در آیه ۱۳۹ بقره پس از دعوت اهل کتاب به ایمان به خدا، به پیامبر فرمان داده است که بگوید:چرا بدون دلیل با ما درباره خداوند محاجّه (مخاصمه ) می کنید؛ در حالی که او پروردگار همه ما است:«قُل اَتُحاجُّونَنا فِی اللّهِ و هُوَ رَبُّنا و رَبُّکم» و در آیه ۲۵۸ بقره در جریان روبه رو شدن حضرت ابراهیم با نمرود و احتجاج حضرت با وی برای اثبات ربوبیت خداوند می فرماید:آیا ننگریستی به آن کس که با ابراهیم درباره پروردگارش گفتگو و ستیزه می کرد:«اَلَم تَرَ اِلَی الَّذی حاجَّ اِبرهیمَ فی رَبِّهِ» هم چنین تعبیر «حاجّه» درباره دشمنی و برخورد خصمانه قوم ابراهیم در برابر استدلال های وی و اصرار آن ها به گرویدن ابراهیم (علیه السلام) به دین ایشان به کار رفته است: «قالَ اَتُحجّونّی فِی اللّهِ و قَد هَدنِ و لا اَخافُ ما تُشرِکونَ». بنابراین، چنان چه در قرآن، کلمه حجّت در مورد مدّعای باطل به کار رفته، به اعتبار عقیده صاحب ادّعا و طرف مقابل و از باب مماشات با وی بوده است و در واقع حجّت نیست؛ ازاین رو بی درنگ پس از آن، قیدی ذکر شده که مبین این مطلب است؛ چنان که در مورد کسانی که درباره خداوند محاجّه می کنند، گفته شده:حجّت آنان باطل است:«والَّذینَ یحاجّونَ فِی اللّهِ مِن بَعدِ مَا استُجیبَ لَهُ حُجَّتُهُم داحِضَةٌ» البتّه در برخی موارد، بطلان حجّت چنان روشن بوده که به تصریح نیازی نداشته و به تعبیر دیگر، استدلال، خود گویای عدم دلیل است؛ چنان که منکران آیات روشن الهی، زنده شدن پدران خویش را خواستار شده، به آن استدلال می کردند:«ما کانَ حُجَّتَهُم اِلاّ اَن قالوا ائتوا بِابائِنا...». شایان ذکر است همان گونه که حجّت عام است و شامل انواع حجّت ها از قبیل استدلال برهانی و جدلی و غیر آن و نیز معجزه و تحدّی و... می شود، احتجاج نیز در قرآن مفهوم عامی دارد و شامل انواع احتجاجات می شود. مفسّران در تفسیر آیات تحدّی مانند آیه ۲۳ بقره، آن را نوعی احتجاج برای اثبات اعجاز قرآن و نبوّت پیامبر دانسته اند. در تفسیر آیه «فَلِلّهِ الحُجَّةُ البلِغَةُ» روایات، وجود انبیا و امامان را نیز حجّت ظاهری خداوند معرّفی کرده و بر این اساس خداوند با ارسال رسولان، در قیامت بر مردم احتجاج می کند؛ چنان که عقل را نیز حجّت باطنی خداوند دانسته اند؛ بنابراین، احتجاج، به استدلال منطقی اختصاص ندارد.

جمله سازی با حقیقت احتجاج

و نيز احتجاج خداى عزوجل در آيه شريفه: (افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غيراللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا)، عليه آنهايى كه در آيات قرآن تدبر نمى كننداحتجاجى صحيح نمى بود.
بيان اين احتجاج اين است كه خداى تعالى مبدا تمامى خلائق، و دهنده تمامى كمالات است،پس خود او بايد داراى هر چيز باشد كه موجودات محتاج به آنند، پس او غنى على الاطلاقاست، چون اگر از جهتى غنى و از جهتى ديگر محتاج باشد، نمى تواند از آن جهت، دهندهكمال باشد و اين خلف فرض است، زيرا گفتيم كه او دهنده هركمال است.
يعنى هر كس بخواهد مى تواند به سوى پروردگار خود مرجعى بگيرد، كه به وسيله آنبه ثواب متقين برسد، و از عذاب طاغيان نجات يابد، و اين جمله همانطور كه اشارهكرديم تفريعى است بر اخبارى كه در سابق از يومالفصل داده و بر آن احتجاج نموده و آن را توصيف كرده بود، و معنايش اين است كهحال كه وضع بدين منوال است پس هر كس بخواهد مى تواند به سوى پروردگارشبرگردد.
سپس به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار، كه در عينحال متضمن اثبات نبوت است در مقابل احتجاج كنندگان بى منطق پرداخته مى گويد:(خداوند همان كسى است كه كتاب آسمانى را به حقنازل كرد و همچنين ميزان را) (الله الذى انزل الكتاب بالحق و الميزان ).
خوارج فرياد برآوردند و گفتند: هيهات اى ابن عباس ! ما امروز ولايت و بيعت على بن ابىطالب عليه السلام را نمى پذيريم، برو و به على بن ابى طالب عليه السلام بگوتا نزد ما آيد، احتجاج كنيم و كلام او را بشنويم تا چند مى گويد، شايد از جنگ منصرفشويم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پاداش یعنی چه؟
پاداش یعنی چه؟
تزویر یعنی چه؟
تزویر یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز