حروف زیادت
فرهنگ فارسی
جمله سازی با حروف زیادت
بیان عشق، میسر نمیشود به حکایت که شرح شوق، ز حد عبارت است، زیادت
خورشید را ببرج محل چون بود شرف او را شرف زیادت از آن دان هزار بار
بگاه شرع زیادت ببخشد او ز سخا بروز حشر سیادت ببخشد او ز کرم
گفت: به حکم آن که هر آن دشمنی را که با وی احسان کنی دوست گردد مگر نفس را که چندان که مدارا بیش کنی مخالفت زیادت کند.
گر چه ز آن سیمین سرین بارگرانم بر دلست در زیادت باد تا باشد که باری بس خوشست
داد یک معنی او داده نباشم خدای گردرین معنی صد سال زیادت گویم