تهی ماندن

لغت نامه دهخدا

تهی ماندن. [ ت َ / ت ِ / ت ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از محروم ماندن. ( آنندراج ). خالی شدن. خالی ماندن. عاری گشتن:
هست ز مغز آن سرت ای منگله
همچو زوش مانده تهی کشکله.رودکی.میان جوان را نبد آگهی
بماند از هنر دست رستم تهی.فردوسی.چو شد گردش روز هرمز بپای
تهی ماند آن تخت فرخنده جای.فردوسی.زآنکه زینها خود تهی ماند بهشت
ور به تنگی هست همچون چشم میم.ناصرخسرو.بدانست خضر از سر آگهی
که اسکندر از چشم ماندتهی.نظامی ( از آنندراج ). || خالی کردن. خلوت کردن:
سپهبد ز مردم تهی ماند جای
فرستاده برجست خندان بپای.اسدی.رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از محروم ماندن خالی شدن

جمله سازی با تهی ماندن

💡 از اين رو، شيعه بودن مستلزم چشيدن محروميتهاى زيادى بوده و شيعه ماندن، نياز بهصبر و مقاومت داشته است.

💡 ما و عریانی و سر بر خاک ماندن ای حریف بهر می چون گشت وجه خرقه و سجاده خرج

💡 ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن تا کور گردد آن بصر کاو نیست لایق دوست را

💡 اگر مى ترسيد از ادامه راه، اگر رفيق نيمه راه مى شويد، اگر بيم ماندن داريد، اگراحتمال سستى مى دهيد، پا پيش نگذاريد. همين.

💡 من کجچا و از تو تاب این قدر دوری کجا خود نمی‌بایست ماندن زنده، باری مانده‌ام

💡 ز دل زنگار غفلت می زداید صحبت پاکان که در گوهر نگردد سبز، رنگ آب از ماندن

مجال یعنی چه؟
مجال یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
پیشه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز