مفهوم تناسخ در یونان باستان کمی متفاوت از معنای رایج آن در فرهنگهای شرقی بود. در یونان، این ایده عمدتاً با فلسفههای پیشسقراطی و افلاطونی مرتبط است. تناسخ به معنای انتقال روح از یک بدن به بدن دیگر پس از مرگ است. برخلاف باورهای مذهبی مانند هندوئیسم یا بودیسم، در یونان این انتقال بیشتر یک فرآیند فلسفی و اخلاقی بود تا دینی صرف. پیتاموس به باززایی روح باور داشت و معتقد بود روح انسان پس از مرگ به بدن دیگری منتقل میشود، حتی ممکن است به بدن حیوانی برود. در فایدون و جمهور، افلاطون بیان میکند که روح جاودان است و با توجه به اعمال و دانشش، پس از مرگ به زندگی دیگری وارد میشود. روحهایی که به کمال نزدیکترند، ممکن است به زندگی بهتر یا نزدیک به خدایان بازگردند، و روحهای ناپخته به چرخهای از تولد دوباره در بدنهای زمینی بازمیگردند. در یونان باستان، تناسخ بیشتر اخلاقی و فلسفی بود یعنی انتخاب یا اعمال روح در زندگی فعلی، سرنوشت زندگی بعدی را تعیین میکرد. در شرق، تناسخ بیشتر کرماتیک و مذهبی است و هدف آن رسیدن به رهایی نهایی (موکشا یا نیروانا) است. همچنین تناسخ در یونان باستان، بیانگر جاودانگی روح، عدالت الهی، و مسئولیت اخلاقی انسان بود. ایده اصلی این است که روح، تجربههای مختلفی را در طول زندگیهای مختلف میآموزد و رشد میکند.