تبر مانده
جمله سازی با تبر مانده
مخمور مانده ایم و امید شراب نیست لب تشنه ایم و قسمت ما جام آب نیست
شاهزاده در تعجب مانده بود کز من او عقل و نظر چون در ربود
مانده ام دیده به ره بر گذر باد صبا چه کنم زان سر کو چشم غباری دارم
حسنت نه چنان است که کس وصف کند در پیش تو جملگی فرو ماندهایم
دو عالم از توحیران مانده امروز همه درگریه و من در چنین سوز