تازه اباد خاجکین
فرهنگ فارسی
جمله سازی با تازه اباد خاجکین
تازه شد بر ما جنون از خط نوخیزت ولی عاشق دیوانه را از نورگ سودا گرفت
به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه به دامان گل تازه درآویزیم مستانه
گر تو نیی این همه آوازه چیست هر نفس این زمزمه تازه چیست
گردید تازه، داغ فرورفتگان خاک در چشم و دل مرا ز تماشای لاله ها
ای روی تو از تازه گل بربر به وز چین و خطا و خلـَّخ و بربر به