بچاک زدن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با بچاک زدن
تلاش گریه کن، بر روزگار خویشتن واعظ نزیبد جز بچاک سینه ها بسیار خندیدن
بچاک سینه نه مرهم پی دوا بندم ره فرار به صبر گریزپا بندم
دلم گم گشت و قدم شد دو تا در دست غم ماندم بچاک سینه همچون خاتمی کز وی نگین افتد
از آن هر دم بچاک سینه ی اهل وفا خندی که تا ریزد نمک بر زخم دلها از نمکدانت