بلا تصور

لغت نامه دهخدا

بلاتصور. [ ب ِ ت َ ص َوْ وُ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + لا ( نفی )+ تصور ) بدون تصور. بی اندیشه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- تصدیق بلاتصور؛ تصدیق و شهادتی که از روی اندیشه و فکر نباشد.

فرهنگ فارسی

بدون تصور بی اندیشه
بدون تصور ٠ بی اندیشه ٠

جمله سازی با بلا تصور

خود تصور کن که حالش چیست در شبهای هجران آنکه در ایام قربش آنقدر بی تاب دیدی
هر چه تصور کنی خواجه که همتاش نیست عاشق و مسکین آن بی‌ضد و همتای ماست
اشتیاقم جام می را جان تصور می کند هر خمی را چشمهٔ حیوان تصور می کند
افراد ديگرى بودند كه قرب فراعنه را مايه عزت خويش تصور مى كردند، يا از گناهو ظلم و ستم آبرو مى طلبيدند اما همگى سقوط كردند، و تنها ايمان وعمل صالح است كه به سوى خداوند عزيز بالا مى رود!
پيامبر اكرم از تصور فجايع و رنجهايى كه به خاندان نبوت خواهد رسيد بسياراندوهگين مى گشت و به خدا شكايت مى برد.
خروجی این الگوریتم‌ها شامل ثابت‌های زمان اجرا، ساختارهای داده وتوابع کامل می‌باشد. به‌کارگیری الگوریتم‌ها می‌تواند مانند زمان همگردانی اجرا تصور شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ارمنی فال ارمنی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت