بسر چیزی نهادن

لغت نامه دهخدا

بسر چیزی نهادن. [ ب ِ س َ رِ ن َ دَ] ( مص مرکب ) صرف چیزی کردن. ( آنندراج ):
از طبع خسیس خویش چون ناف
کون را بسر شکم نهادی.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).ای از سر تاپا تن تو چون آینه صاف
چون تیغ مژه برآمدی خوش ز غلاف
رفتی بضیافت حریفان آخر
کون را بسر شکم نهادی چون ناف.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

صرف چیزی کردن.

جمله سازی با بسر چیزی نهادن

خدمتگر تو، چون خدا را نافرمانى كرد، او را بزن ! و چون تو را نافرمان شد، ببخش ! از هر چيز، تازه اش را برگزين ! و از دوستان، كهنه ترينشان را. كار نيك را با ازياد بردنش زنده سازيد! كه منت نهادن، آن را تباه سازد.
او همی خواهد بهر بزمی فشاند گنج نور او بهر خوانی همی خواهد نهادن نان جان
بیست و ششمین مراسم گلدن گلوب برای ارج نهادن به بهترین فیلم و شوی تلویزیونی سال ۱۹۶۸ در ۲۴ فوریه سال ۱۹۶۹ برگزار شد
۱۶مین مراسم گلدن گلوب برای ارج نهادن به بهترین فیلم سال ۱۹۵۸ در ۵ مارس سال ۱۹۵۹ برگزار شد.
دومین مراسم گلدن گلوب برای ارج نهادن به بهترین فیلم و شوی تلویزیونی ۱۹۴۴ در ژانویه سال ۱۹۴۵ در هتل بورلی هیلز لوس‌آنجلس کالیفرنیا برگزار شد. این برای اولین بار است که مراسم گلدن گلوب در هتل بورلی هیلز برگزار می‌شود.
و از آنجا كه ايمان به خدا و گام نهادن در طريق او، هم باعث حركت است و هم موجب بيدارى، و هم عامل اجتماع و وحدت و هم وسيله ترقى و پيشرفت، اين تشبيه از هر نظر رسا و پرمحتوا و آموزنده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال فنجان فال فنجان فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال انبیا فال انبیا