انده داشتن

لغت نامه دهخدا

انده داشتن. [ اَ دُه ْ ت َ ] ( مص مرکب ) اندوه داشتن. غم داشتن. غمناک بودن. غمگین بودن:
ندارم همی انده خویشتن
ازویست این درد و اندوه من.فردوسی.سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار.فردوسی.ز پیروزه گون گنبد انده مدار
که پیروز باشد سرانجام کار.نظامی.

فرهنگ فارسی

اندوه داشتن. غم داشتن. غمناک بودن.

جمله سازی با انده داشتن

کافر عشقست آنکش پیش آن بت روست پاک از مسلمانی گذشتن عشق کافر داشتن
سلام ما به پيامبر به پاس رنج و زحماتى است كه بر خود هموار كرد، پاسدارى ازرسالتى است كه به انجام رساند، و گرامى داشتن پيوندى است كه ميان خدا و مابرقرار كرد.
چندی بعد در سریال دوست داشتن محصول شبکه ای‌بی‌سی، سریال از کره زمین به کره ماه محصول شبکه اچ‌بی‌او و چند سریال دیگر نیز مشارکت کرد.
تا مبادا ز غریبی به غریبی افتی در سفر پاس رفیقان حضر داشتنی است
مهره داخلی درون دیوار کناری نقش ثابت نگه داشتن تایر و لبه‌های تایر بر روی رینگ را دارد. این مهره که از فلز ساخته شده است در تمام طول تایر استفاده شده است.
ناف آهوی ختن شو عود مغز روح باش فاسدست این مشک با عود قماری داشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استفاده
استفاده
آویزون
آویزون
جستجو
جستجو
تک پر
تک پر