لغت نامه دهخدا افنا کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیست کردن. نابود کردن. معدوم ساختن. رجوع به افناء شود.
جمله سازی با افنا کردن سید تقی آن کلفت ممد ولی میرزا مجلس چو شد افنا در تضرع جوی و در افنای خویش کز تفکر جز صور ناید به پیش