افتابه داری
فرهنگ فارسی
جمله سازی با افتابه داری
زیرا که تو صد منی شدی در دیدار تو رنگ خزان داری و من رنگ بهار
چو فرصت داری ایدر راحتی جوی که گردد آرزوی پختهات خام
اگرچه هست تو را دیگری مکن خوارم به حال زار من خسته گر نظر داری
واگاه نیستی که یکی افعی داری گرفته تنگ و خوش اندر بر
این پسر را که تو داری نه عجب گر رضوان آید از خلد پی تهنیت از بوالبشرت
که تا من برآیم به جایی بلند بگویم همان را که داری پسند