ابن باغان

لغت نامه دهخدا

ابن باغان. [ اِ ن ُ ] ( اِخ ) عباس بن باغان بن الربیع، مکنی به ابوالربیع. از اصحاب علوم هیئت. او راست: کتاب قسمةالمعمور من الارض و هیئةالدنیا. ( ابن الندیم ).

فرهنگ فارسی

مکنی به ابی الربیع از اصحاب علوم هیئت

جمله سازی با ابن باغان

باغ باغان، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سیرجان در استان کرمان ایران است.
باغان (حاجی‌آباد)، روستایی از توابع بخش فارغان شهرستان حاجی‌آباد در استان هرمزگان ایران است.
این روستا در دهستان باغان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸ نفر (۵خانوار) بوده‌است.
این روستا در دهستان باغان قرار دارد و بر اساس سرشماری سراسری سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ۱۰۰۰ نفر (۲۰۷ خانوار) می‌باشد.
سد باغان یک سد بتنی غلتکی در دست ساخت در ۱۲ کیلومتری غرب شهر انارستان شهرستان جم است که بر روی رودخانه باغان، از سرشاخه‌های اصلی رودخانه مند، قرار دارد.
باغان روستایی در دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیروان استان خراسان شمالی ایران است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت فال لنورماند فال لنورماند فال کارت فال کارت