کنبایه

لغت نامه دهخدا

کنبایه. [ کَم ْ ی َ ] ( اِخ ) نام شهری است به هندوستان و ازوی نعلین خیزد که به همه جهان ببرند. ( حدود العالم از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). در نخبةالدهر دمشقی این کلمه به صورت کنبایت و کنبایة آمده در صفحه 117 آرد: «و به کوهی از کوههای کنبایت چشمه ای است که آن را عین العتاب نامند هرکس که از آن بنوشد تمام موهایش می ریزد و موهای غیر سیاه از وی برآید...» و در صفحه 152 آرد: «... و هناک آخر حدود بحر فارس ثم یمر السواحل من طوران الی سیراف الی المند الی بلاد السند و مهران الی المنیبار الی کنبایة الی صومنات...» و باز در همین صفحه آرد: «... و یلی هذه القطعة قطعة من جنوب البحر الهندی تسمی بحر سرندیب و بحرالراهون... و یلی ذلک بشمال البحر قطعة تسمی بحر کنبایة منسوبة الی مدینة بساحل البحر الشمالی...». و رجوع به نخبةالدهر دمشقی چ لایپزیک ص 117 و 152 و فهرست اعلام همین کتاب شود. در نزهةالقلوب این کلمه به صورت کنبایط و در ذیل کنباید و کنبایت ضبط شده و چنین آرد: کنبایط و گجرات و مرغ و ماه از اقلیم دویم است... و گجرات و کنبایط هر یک هفتادهزار پاره ده و توابع دارد. ( نزهة القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262 - 263 ). و رجوع به ماللهند بیرونی ص 102 و تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 434 و کنبایت و کنبانیه شود.

جمله سازی با کنبایه

💡 آنها سپس به کنبایه و قندهار[مبهم] رفتند و سوار بر کشتی، به سمت سواحل مالابار به راه افتادند.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لطیف یعنی چه؟
لطیف یعنی چه؟
خفت یعنی چه؟
خفت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز