کاس سو

لغت نامه دهخدا

کاس سو. ( اِخ ) در مغرب ایران مردمانی بوده اند موسوم به کاس سو که نژاد آنها محققاً معلوم نیست، اینها همان مردم اند که در تاریخ بابل و عیلام ذکرشان گذشت و مورخین یونانی آنها را «کوسیان » یا «کیسی » نامیده اند. ( ایران باستان ص 157 ).

فرهنگ فارسی

در مغرب ایران مردمانی بوده اند موسوم به کاس سو

جمله سازی با کاس سو

هر لحظه مستی دگرم می رسد ز عشق این باده کم مباد فغانی ز کاس من
شاهدانت به خلاف خوب رویان زمان با یکی دارند دایم باده ی عشرت به کاس
باده بیرنگ لیکن رنگهای مختلف میشود ظاهر درو از اختلاف جام و کاس
سوریاش (SuriAsh) کاسی مطابقت دارد با سوریا (Surya) سنسکریت (ایزد خورشید) که معادل میترا دانسته شده‌است.
ازل و ابد غلامت مه و مهر کاس و جامت نتوان زد از مقامت دم خبرت از تفکر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گاییدن
گاییدن
گوت
گوت
لحظه
لحظه
تشحیذ
تشحیذ