لغت نامه دهخدا
- صف شکوف؛ که در صف لشکر رخنه کند. که صف سپاه بشکند:
قلا دید در لشکر افتاده طوف
از آن پهلوان حمله صف شکوف.اسدی ( از آنندراج ).- لشکرشکوف؛ لشکرشکن. که سپاه را شکست دهد:
که لشکرشکوفان مغرب شکاف
نهان صلح جستند و ظاهر مصاف.سعدی ( از آنندراج ).