بس بس

بَس‌بَس واژه‌ای است که در زبان عربی برای خواندن گوسفندان، بازداشتن شتران از حرکت، یا آرام‌کردن شتر ماده جهت دوشیدن شیر به‌کار می‌رود. این کلمه در منابع معتبری مانند منتهی‌الارب و ناظم‌الاطباء ثبت شده و کاربرد آن در میان عرب‌زبانان رایج است. در حوزه تاریخ و نسب‌شناسی، بَس‌بَس نام یکی از صحابه پیامبر اسلام از طایفه بنی‌ساعده بن خزرج از انصار است. وی که با عنوان ابن عُمروجُهنی نیز شناخته می‌شود، در غزوه بدر حضور داشته و از جمله یاران رسول‌الله به شمار می‌رود. اطلاعات مربوط به او در منابعی مانند الاصابه، الاستیعاب و قاموس‌الاعلام ترکی آمده است.

از لحاظ معنای واژگانی، بَسْبَس (با فتحه بر سین اول) به زمین بی‌آب و علف و بیابان خشک اطلاق می‌شود که جمع آن بَسابیس است. همچنین در برخی منابع به درختی اشاره شده که از چوب آن پالان می‌سازند، هرچند احتمال اشتباه با واژه سَبسَب در این معنا وجود دارد. علاوه بر این، در متنی از ابوریحان بیرونی به ماده‌ای معطر با نام بَسْبَس اشاره شده که احتمالاً با بَسْباس یکی است و برای خوش‌بو کردن فضای خانه در مجمرها سوزانده می‌شده است.

لغت نامه دهخدا

بس بس. [ ب ُ ب ُ / ب َ ب َ / ب ِ ب ِ ] ( ع اِ ) کلمه ای است که بدان گوسفندان را خوانند و شتران را زجر کنند و ناقه را انس دهند برای دوشیدن شیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بس بس. [ ب َ ب َ ] ( اِخ ) ابن عمروجُهنی هم سوگند بنی ساعدةبن خزرج. ( از الاصابة ج 1 قسم اول ص 186 ). یکی از انصار و صحابه است و در غزای بدر حضورداشته. ( قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به منتهی الارب و الاستیعاب و امتاع الاسماع ص 63، 65، 76 و بسبسة شود.، بسبس. [ ب َ ب َ ] ( ع اِ ) زمین بی آب و گیاه ج،بسابس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بیابان خالی. ( مهذب الاسماء ). بیابان خشک. زمین خالی. ( دزی ج 1 ص 83 ). || درختی است که از آن پالان سازند یا باین معنی صواب سَبسَب است. ( منتهی الارب ). درختی که از آن پالان سازند. ( ناظم الاطباء ). || در حاوی نقل میکند: که او را از بلاد هند نقل کنند به اطراف و به هیئت به پوست درخت ماند و او را بجهت بوی خوش در مجمرها بسوزند و این تعریف کافی نیست و این صفات دلالت کند بر آنکه او بسباس است. ( ترجمه صیدنه ابوریحان نسخه خطی کتابخانه مؤلف ورق 24 ب ).

فرهنگ فارسی

ابن عمرو جهنی هم سوگند بنی ساعده بن خزرج یکی از انصار و صحابه است و در غزای بدر حضور داشته.
زمین بی آب و گیاه ج بسابس بیابان خالی بیابان خشک زمین خالی یا درختی است که از آن پالان سازند یا باین معنی صواب سبسب است یا در حاوی نقل میکند که او را از بلاد هند نقل کنند باطراف و بهیئت بپوست درخت ماند و او را بجهت بوی خوش در مجمر ها بسوزند و این تعریف کافی نیست و این صفات دلالت کند بر آنکه او بسباس است.

جمله سازی با بس بس

بس بس اکنون که بیش از این نرسد حاش لله دیو را ملکی
بس بس ای دل ز کار آب که عقل هست از آب کار او بیزار