بی زور

کلمه بی زور در زبان فارسی به عنوان واژه‌ای با معنای ضعف و ناتوانی شناخته می‌شود. این واژه به وضوح به ویژگی‌هایی اشاره دارد که در آن فرد یا شیء از نیروی لازم برای انجام کارهای مختلف برخوردار نیست. در واقع، بی زور به معنای کم‌زور و بدون نیرو نیز به کار می‌رود و می‌تواند به خوبی وضعیت‌هایی را توصیف کند که در آن‌ها قدرت و توان لازم وجود ندارد. این کلمه می‌تواند در زمینه‌های مختلفی از جمله توصیف افراد، اشیاء یا حتی وضعیت‌های اجتماعی و اقتصادی به کار رود. به عنوان مثال، هنگامی که فردی به دلیل ناتوانی جسمی یا روحی قادر به انجام کارهای عادی نیست، می‌توان او را بی زور قلمداد کرد. همچنین، در برخی موارد، ممکن است یک ایده یا طرح به دلیل عدم حمایت و قدرت اجرایی به بی زور بودن تعبیر شود. به طور کلی، این واژه به خوبی توانایی یا ناتوانی را در زندگی روزمره نشان می‌دهد و می‌تواند به ما کمک کند تا وضعیت‌های مختلف را بهتر درک کنیم.

لغت نامه دهخدا

بی زور. ( ص مرکب ) ( از: بی + زور ) کم زور. ضعیف. ( آنندراج ). بی نیرو. بی توش. ( از یادداشت مؤلف ). مقابل بنیرو. ضعیف و ناتوان و بیقدرت. ( ناظم الاطباء ):
زمانه با هزاران دست بی زور
فلک با صدهزاران دیده شبکور.نظامی.کمان ابروی جانان نمی پیچد سر از حافظ
ولیکن خنده می آید بدان بازوی بی زورش.حافظ.- بی زور گشتن؛ ناتوان شدن. ضعیف شدن:
بسا بینا که از زر کور گردد
بسا آهن بزر بی زور گردد.نظامی.- امثال:
زوردار بی زور را خورد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

کم زور ٠ ضعیف ٠ بی نیرو ٠ بی توش ٠

جمله سازی با بی زور

فراز کنگره وصل کی توان رفتن که رشته کوته و بازوی بخت بی زور است
مرا عشقت چنین کرده‌است بی زور که شیرینم به رویت با همه شور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب فال انگلیسی فال انگلیسی