لغت نامه دهخدا
طبع تیز کردن. [ طَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از مشتاق و حریص گردانیدن طبع را بچیزی. ( آنندراج ).
طبع تیز کردن. [ طَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از مشتاق و حریص گردانیدن طبع را بچیزی. ( آنندراج ).
( مصدر ) مشتاق و حریص گردانیدن طبع را به چیزی.
💡 زود خواهد بود کآرد خار بهر اهل راز همچو جامی صد گل معنی برون از طبع تیز
💡 بمدح او نرسد رنج مدح گویان را که طبع تیز نباشد ز تیزی بازار
💡 هر شام تا به صبح به الماس طبع تیز این کرده ام که گوهر مدح تو سفته ام
💡 مرا روانی و تیزی ز طبع و لفظ بکاست از آن سپس که بدم طبع تیز و لفظ روان