روانشناسی بالینی شاخهای تخصصی از روانشناسی است که به بررسی، تشخیص و درمان انواع بیماریها و اختلالات روانی میپردازد. حوزههای عمده مورد توجه این رشته شامل اختلالات اضطرابی، هراسها، افسردگی، وسواسهای فکری و عملی، مشکلات جنسی و زناشویی، وابستگی به مواد مخدر و الکل، اختلالات رفتاری کودکان، روانپریشیها از جمله اسکیزوفرنی، ناتوانیهای ذهنی و همچنین بیماریهای مغزی مانند زوال عقل و آسیبهای مغزی است. در فرآیند ارزیابی بالینی، از ابزارهای روانسنجی استاندارد برای سنجش سطح هوش، تواناییهای شناختی و همچنین شناسایی آثار ناشی از آسیبهای مغزی استفاده میشود.
در رویکردهای رفتاری، اصول نظریههای یادگیری برای درمان مشکلات بالینی به کار گرفته میشوند. رفتاردرمانی به مراجعان کمک میکند تا رفتارهای ناسازگارانه خود از قبیل هراسها، وسواسها و مشکلات جنسی را تعدیل کنند و مهارتهای جدیدی مانند بهبود تعاملهای اجتماعی را فراگیرند. در روش اصلاح رفتار، با بهکارگیری شرطیسازی کنشی و استفاده هدفمند از تقویتکنندههایی مانند تحسین و پاداش، تغییرات مطلوب در رفتار فرد ایجاد میشود. این شیوه بهویژه در جمعیتهای خاص از جمله کودکان، افراد با ناتوانی ذهنی و ساکنان مراکز نگهداری مانند بیمارستانهای روانی نتایج مثبتی به همراه داشته است.
درمانهای شناختی بر آموزش مهارتهای مقابلهای با افکار و تمایلات منفی متمرکز هستند و امروزه بهطور گستردهای در درمان اختلالات هیجانی مانند اضطراب و افسردگی مورد استفاده قرار میگیرند. کارل راجرز نیز با توسعه روش درمان مراجعمحور، بستری را فراهم آورد که افراد بتوانند با هدایت درمانگر، راهحلهای مناسب برای مشکلات خود بیابند. اگرچه روانکاوی به شیوه کلاسیک زیگموند فروید و کارل یونگ که ریشه مشکلات بزرگسالی را در تعارضات دوره کودکی جستوجو میکند، امروزه کمتر توسط روانشناسان بالینی به کار گرفته میشود، اما تأثیر تاریخی قابلتوجهی بر تکامل این رشته داشته است.