اجتهاد در فهم نصّ، قاعدهای است که بر بهکارگیری تمامی امکانات معرفتی از جمله اطلاعات، تجربه، دانش، رایزنی علمی، تعقل و اندیشهورزی برای درک بهتر متون دینی تأکید میورزد. این رویکرد، نقطهٔ مقابل اجتهاد در برابر نص محسوب میشود که به معنای لاابالیگری در برخورد با متن، مقدّم داشتن رأی بر شرع و تجاوز از حدود شریعت است. در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است: «ای پسرکم، شیعیان را بهاندازهٔ روایت و درایتشان بشناس... زیرا معرفت، همان درایت روایت است». بر این اساس، اگرچه نقل حدیث امری آسان است، اما فهم و سنجش آن کاری دشوار و نیازمند پایبندی به اصول و قواعدی است که عالمان و محدّثان بزرگ همواره به آن ملتزم بودهاند.
هدف اصلی از اجتهاد در فهم نصّ، بهکارگیری همهٔ ظرفیتهای فکری و علمی برای درک عمیقتر متون دینی است. این روش، مستلزم آن است که با روایت با سادگی و بلاهت برخورد نشود، بلکه با توجه به حکمت و دوراندیشی گویندگان حدیث و گستردگی مخاطبان آن در طول تاریخ، فهمی پویا و جامع از نص ارائه گردد. به بیان دیگر، نباید متن دینی را در چارچوب اندیشهٔ محدود فردی تفسیر کرد، بلکه باید آن را دریایی ژرف از معارف دانست که هرکس بهاندازهٔ ظرفیت فکری و وجودی خود از آن بهره میبرد.
کاربرد قاعدهٔ اجتهاد در فهم نصّ، در مواردی است که نصّ قطعیالدلاله نباشد؛ زیرا اجتهاد در برابر نصّ قطعیالدلاله، به تأویل نادرست دین و انحراف از شریعت میانجامد. بنابراین، التزام به این قاعده، نهتنها موجب غنای فکری و عمقبخشی به فهم دینی میشود، بلکه مانع از برداشتهای سلیقهای و خودسرانه میگردد. این رویکرد، تعهد عقلانی و شرعی به نص را تقویت کرده و فهم دینی را در مسیری صحیح و استوار هدایت میکند.