رنگ و بوی

معنی اصلی و استعاری 

«رنگ و بوی» در معنی اصلی به ویژگی‌های ظاهری و حسی اشیاء اشاره دارد؛ «رنگ» نشانه‌ی جلوه‌ی دیداری و «بوی» نشانه‌ی عطر و رایحه است. این ترکیب در زبان فارسی اغلب به‌صورت استعاری نیز به کار می‌رود و مفهوم نشانه، حالت یا ویژگی خاصی را می‌رساند. وقتی گفته می‌شود چیزی «رنگ و بوی خاصی دارد»، منظور این است که آن چیز دارای ویژگی یا حال‌و‌هوایی متمایز است، مانند «رنگ و بوی زندگی یا بهار».

به معنی شأن و شوکت، جاه و جلال

در معنای مجازی و اجتماعی، این ترکیب کنایه از شکوه، عظمت یا ظاهر پرزرق‌وبرق است. هنگامی که گفته می‌شود «فلان مجلس رنگ و بوی خاصی دارد»، منظور این است که آن مجلس دارای جلوه و شکوهی چشمگیر است. این تعبیر معمولاً برای وصف موقعیت‌های پرجلال، اشخاص صاحب‌منصب یا مراسم باشکوه به کار می‌رود و نشان‌دهنده‌ی اعتبار، احترام و جلوه‌ی ظاهری در میان مردم است.

لغت نامه دهخدا

رنگ و بوی. [ رَ گ ُ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) شأن و شوکت. ( برهان قاطع ). کر و فر. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). جلال و جمال. طمطراق. رونق و صفا. اعتبار و شکوه. زیبایی و وجاهت و با لفظ گرفتن و کشیدن و داشتن مستعمل است. ( آنندراج ):
بر آن تخت سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی.فردوسی.چو آمد به ترمد در و بام و کوی
بسان بهاران پر از رنگ و بوی.فردوسی.ابا پیل گردون کش و رنگ و بوی
ز خاور به ایران نهادند روی.فردوسی.چو کهتر چنین باشد و مهتر اوی
نماند بر این بوم و بر رنگ و بوی.فردوسی.ای گل تو نیز خاطر بلبل نگاه دار
کآنجا که رنگ و بوی بود گفتگو بود.حافظ.- رنگ و بوی آمدن از چیزی کسی را؛ نفع و فایده رسیدن. رجوع به رنگ ذیل معنی نفع و فایده شود:
بهنگام پدرود کردنش گفت:
که آزار داری ز من در نهفت
اگر هست با شاه ایران مگوی
نیاید ترا زین سخن رنگ و بوی.فردوسی.- رنگ و بوی بشدن؛ بی رونق و اعتبار شدن. شکوه و عظمت را از دست دادن:
بر رستم آمد یکی [ طوس ] چاره جوی
که امروز از این کار شد رنگ و بوی.فردوسی.- رنگ و بوی پراکنده شدن از جایی؛ سعادت و خرمی و رونق از آن جای برفتن. رجوع به رنگ و بوی بشدن شود:
از ایران پراکنده شد رنگ و بوی
سراسر به ویرانی آورد روی.فردوسی.- رنگ و بوی دادن به کاری؛ سر و صورت دادن به آن. به آیین و وضع صحیح بازآوردن آن کار:
شد آیین گشسپ اندر آن راه جوی
که آن رای را چون دهد رنگ و بوی.فردوسی.- رنگ و بوی دور شدن از کسی؛ بی اعتبار شدن. رفتن حیثیت وآبروی از کسی:
چو خاقان چین زینهاری شود
از آن برتری سوی خواری شود
شهنشاه شاید که بخشد بر اوی
چو یکباره زو دور شد رنگ و بوی.فردوسی.- رنگ و بوی نماندن؛ رونق و اعتباری نماندن. سعادت و خرمی و شکوه از جایی برفتن. رجوع به ترکیبات رنگ و بوی بشدن و رنگ و بوی پراکنده شدن شود:
چو کهتر چنین باشد و مهتر اوی
نماند بدین مرزما رنگ و بوی.فردوسی. || استعداد تمام. ( برهان قاطع ). || مجازاً، اوضاع. حالات. ( یادداشت مؤلف ):

فرهنگ فارسی

( رنگ و بو ی ) ( اسم ) ۱ - لون و رایحه. ۲ - شان و شوکت جاه و جلال کر و فر.

جمله سازی با رنگ و بوی

بس است این طعنه از پروانه تا جاوید بلبل را که رنگ و بوی گل چون رفت از گلزار بگریزد
معماری هند از زمان همایون بیش از پیش رنگ و بوی ایرانی یافت. همایون که شیفته فرهنگ و هنر ایرانی بود در همه شئوون از جمله معماری تحت تأثیر هنرمندان ایرانی قرار گرفت.
ای ز زیب خلق و خلقت سرو و گل را رنگ و بوی وی ز نور جاه و رایت عقل کل را زیب و فر
گاهی اوقات خوانندگان، آهنگ های محبوب قدیمی را با سبک و تنظیم جدید مجدد اجرا می کنند و به آهنگ رنگ و بویی تازه می دهند. برخی از خوانندگان نوپا نیز برای کسب محبوبیت، از بازخوانی ترانه های معروف به عنوان روشی برای دیده شدن استفاده می کنند.
نظرگاه الاهی را یکی بستان کن از عشقی که در وی رنگ و بوی گل ز خون دوستان بینی
این روزها ماه مبارک رمضان و ضیافت الله، روستا و تنها مسجدش جلوه ای دیگر دارند و با برپایی نمازهای جماعت اهالی رنگ و بویی معنوی تر گرفته‌اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ