عرق گرفتن

لغت نامه دهخدا

عرق گرفتن. [ ع َ رَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) با قرع و انبیق، عطر یا جوهر گیاهی را گرفتن، چنانکه از بیدمشک و کاسنی و شاه تره و غیره. || مرادف عرق چکیدن. ( آنندراج ):
چون عرق گیرد تو گویی سیل در وادیستی
چون سبق جوید تو گویی باد در صحراستی.میرمعزی ( در تعریف اسب، از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

با قرع و انبیق عطر یا جوهر گیاهی را گرفتن چنانگه از بیدمشک و کاسنی و شاه تره و غیره مرادف عرق چکیدن

جمله سازی با عرق گرفتن

نتوان عرق از سنگ گرفتن به فشردن ابرام محال است به امساک برآید
پيغمبر به نزديكيهاى غدير رسيده بود، ناگهان حالتى به او دست داد همان حالت كهدر موقع وحى او را مى گرفت. دانه هاى عرق بسان مرواريدهاى غلطانى كه بر سينهسپيد صدف بلغزد، از پيشانى بلند و تابناكش فرو مى ريخت بدنش سنگين شد و مغزشبا آسمان ارتباط گرفتن:
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چسی یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز