جانه زن

لغت نامه دهخدا

جانه زن. [ ن َ / ن ِ زَ ] ( اِ مرکب ) زن جوان. مخفف جوانه زن. فتات.

فرهنگ فارسی

زن جوانی

جمله سازی با جانه زن

ایرما از معدود دوستهای جانه که تو کمیک‌ها ظاهر می‌شه. اون صاحب یکی از غذا خوری‌های تزدیک خونهٔ جانه که گاه‌وبیگاه غذاهای بی کیفیت و مدیریت بدتر غذاخوریش موضوع خندهٔ بعضی کمیک‌ها می‌شه. چهرهٔ جذابی نداره و یه کم دیر انتقاله و یه کمی هم خل و چل می زنه ولی فرز و سریعه. اکثر اوقات با کارهاش همه رو غافلگیر می‌کنه.
بالاءخره بايد از اين دنيا رفت و گفته نشود كه اينها دعوت به آن طرف مى كنند و اين جانه ! انبيا در عين حالى كه همه دعوتهايشان براى آن جا بود، اين جا عدالت را رواجميدادند. پيغبر اكرم در عين حالى كه يك موجود الهى بود، به او نسبت مى دهند كه فرمود: ليعان على قلبى و انى لاءستغفرالله فىكل يوم سبعين مرة (209) يك چنين چيزى از پيغمبرنقل شده است كه اشتغال به اين طور مسائل، حجاب است براى ما؛ و ما بايد از اين حجاببيرون بياييم. لااقل اين مقدار كه نمايش مى دهيم، باشيم؛ نه غير آن نمايش مى دهيمباشيم، اگر در جبهه مان آثار سجود هست،كه لله داريم كار مى كنيم، در نماز ريا نكنيمديگر. اگر خيلى خودمان را مقدس جلوه مى دهيم، ربا نخوريم، كلاه نگذاريم سر ديگرانو هكذا...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کونی
کونی
وادی
وادی
جوجو
جوجو
مطیع
مطیع