بر کسی شیفته ام باز من خام طمع که چو من سوخته خرمن یله کرده است بسی
بر کران ریش تو و اندر میان... ون یله یله هار بینی سله سله مار
که جاسوس رز آن یله کرد کوش بدان تا ببیند سپه را بهوش
چون مسلسل شد سخن، پذرفت آن شیر یله اابفلهمتغعلرا افکند اندر سلسله
هر شاه که داشت دولت و بخت جوان هر دو یله کرد و خود برون شد زمیان
یله کرد از آن سو که بُد آبِ مَرْغ ببست از سُوی دامنِ ریگ وَرْغ