یخ دشت
جمله سازی با یخ دشت
شبی یاد دارم که جمعی به دشت نشستیم تا نیمی از شب گذشت
در تموز و دی به سالی یک دو بار آمدی در قلب شهر از طرف دشت
فلک طشتی ست مالامال از خون زمین دشتی ست زو ره نیست بیرون
چو بر دشت ما را سر آید زمان از آن به که دشمن شود شادمان
بشد دشمن از نزد او برکنار بماند اندر آن دشت تنها و زار