گره بر ابرو دید

لغت نامه دهخدا

گره بر ابرو دیدن. [ گ ِ رِه ْ ب َ اَ دی دَ ] ( مص مرکب ) روی ترش دیدن. چهره عبوس دیدن:
بزندان قاضی گرفتار به
که درخانه دیدن بر ابرو گره.سعدی ( بوستان ).

جمله سازی با گره بر ابرو دید

به روی خود نظر کن، تا بلای عقل و دین بینی گره بر مشکها زن، تا کساد مشک چین بینی
زره با گره بر بر پهلوی درفشان سر از مغفر خسروی
هر خم از چین سر زلف گره بر گرهش که زهم باز کنی مشک تتارست آنجا
مزن ز زلف زره وار او گره بر دل که زخم غمزه او تیر زهر پیکان است
گره بر رخ زده چون زلف مشکین چو ابرو داد عرض لشکر چین