گرفته دم
فرهنگ فارسی
جمله سازی با گرفته دم
ای بانگ بر گرفته به دعویها چندان که مینباید چندانی
برما مگیر اگر ز پراکندگی شبی آن زلف مشگبار معنبر گرفته ایم
آسوده از تو در حرم و دیر کس نماند کسودگی زمؤمنو ترسا گرفتهای
بیا ساقی، آن جام آیینه رنگ که دور از سکندر گرفته است زنگ
بست از حسین آب و بسگ میدهد یزید این سگ ببین که صورت آدم گرفته است
با عاقلان گذاشته آیین عقل را با عاشقان طریقه دیگر گرفتهایم