کوچک کردن

لغت نامه دهخدا

کوچک کردن. [ چ َ / چ ِ ک َ دی دَ ] ( مص مرکب ) خرد کردن.تصغیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کوچک و کوچک شدن شود. || مورد توهین و تحقیر قرار دادن. خفیف و حقیر کردن. رجوع به کوچک شدن شود.

فرهنگ فارسی

خرد کردن. تصغیر. خفیف و حقیر کردن

جمله سازی با کوچک کردن

هر زیر روال آنقدر کوچک می‌شود که برنامه‌نویس بتواند راحت‌تر کار کردن آن را درک کند (هر زیر روال معمولاً ۳۰ خط برنامه‌نویسی است). به این ترتیب برنامه‌نویس با نوشتن هر زیر روال بخشی از برنامه را تولید می‌کند و برنامه‌نویسان مختلف می‌توانند بر روی زیر روال‌های مختلف کار کنند تا در نهایت به اضافه نمودن آن‌ها به یکدیگر برنامهٔ نهایی ساخته شود.
اگر فرمانروایی پایبند قانون را با ملتی پایبند قانون مقایسه کنیم، خواهیم دید که ملت از سجایای بهتری برخوردار است؛ و اگر فرمانروایی خودکامه را با ملتی مقایسه کنیم که تابع قانون نیست، خواهیم دید که معایب ملت سبک‌تر و کوچک‌تر از معایب فرمانرواست؛ زیرا که مردی شریف و درستکار می‌تواند در برابر توده‌ای مهارگسیخته بایستد و سخن بگوید و ایشان را به راه راست بیاورد، ولی فرمانروای خودکامه سخن هیچ‌کس را نمی‌شنود و برای رام کردن او وسیله‌ای جز خنجر وجود ندارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چوب فال چوب فال انگلیسی فال انگلیسی فال کارت فال کارت