کنجکاوی کردن

لغت نامه دهخدا

کنجکاوی کردن. [ ک ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تفحص و دقت کردن. جستجو کردن. غور و امعان کردن:
مدت سی سال کنجکاوی کردم
قول ارسطو و فکرهای فلاطون.میرزا ابوالحسن جلوه.

فرهنگ فارسی

تفحص و دقت کردن. جستجو کردن غور. و امان کردن

جمله سازی با کنجکاوی کردن

اگر مصحح به یافتن نسخه‌های اصیل‌تر کنجکاوی نکند، کار وی از اعتبار چندانی برخوردار نخواهد بود. مصحح خوب در گام‌های بعدی باید بهترین نسخه ممکن برای تصحیح را انتخاب کند حالا می‌تواند بهترین نسخه یک نسخه باشد یا ده‌ها نسخه. یافتن اختلاف بین نسخه‌ها امر مهمی است که مصحح نباید آن را فراموش کند زیرا یافتن نسخه‌های مناسب می‌تواند مصحح را در تاثیرپذیری مؤلف از اندیشمندان دیگر کمک کند البته پیدا کردن منابع اختلافی بین کتاب مرجع مؤلف نیز از دیگر کارهای مهمی است که مصحح نباید به آن بی‌توجه باشد.
او نسخهٔ بیست و سوم رباعیات خیام را از فارسی به عربی ترجمه است. او در این مورد اظهار داشته که ترجمهٔ کامل دیوان رباعیات خیام و نزدیک کردن با بقیهٔ ترجمه‌هایی که از قبل و به زبان‌های مختلف دنیا انجام شده‌است، و جستجو و کنجکاوی در نقاط ضعف و قوت این ترجمه‌ها، و نزدیک کردن با دیوان اصلی فارسی، مدت ۹ سال به طول انجامیده‌است. لازم به ذکر است که ترجمهٔ وی شماره (۲۳) از بین ترجمه‌های مختلف رباعیات خیام در بر دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال جذب فال جذب فال لنورماند فال لنورماند استخاره کن استخاره کن