چراغ روغن چراغی

لغت نامه دهخدا

چراغ روغن چراغی. [ چ َ / چ ِ غ ِ رَ / رُو غ َ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) چراغی که سوخت آن از روغنی معروف به «روغن چراغ » باشد. چراغی که روغن سوخت آن روغن کنجد یا روغن بزرک یا روغن پنبه دانه و امثال اینها باشد. نوعی چراغ پیه سوز. رجوع به چراغ پیه سوز شود.

فرهنگ فارسی

چراغیکه سوخت آن از روغنی معروف به (( روغن چراغ ) ) باشد.

جمله سازی با چراغ روغن چراغی

روشنایی معابر در شهرها از دیرباز مورد توجه بوده‌است و در هر زمان با امکانات متفاوتی نسبت به آن اقدام می‌شده‌است. مشعل، چراغ روغنی و چراغ گاز از نمونه‌های قدیمی تر روشنایی معابر هستند.
دل همچو چراغ روغن از خون بودش آن به که چراغ روغن افزون بودش
درسهایم نخوانده ماند تمام چه کنم، در چراغ روغن نیست
سی سال درین چراغ روغن کردیم یک شعله بزد، روغنِ او پاک بسوخت
بر تربت گرفته دماغان هجر او دایم چراغ روغن بادام روشن است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
نغمه
نغمه
جوز
جوز
با دقت
با دقت
رویت
رویت