پیچ و واپیچ

لغت نامه دهخدا

پیچ و واپیچ. [ چ ُ ] ( ص مرکب ) پیچ واپیچ. پرپیچ: کوچه های پیچ و واپیچ؛ با خم و انحنای بسیار. غیرمستقیم.
- مسئله ( کار )؛ بغرنج. مشکل.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- پرپیچپیچا پیچ با انحنای بسیار: کوچه های پیچ و واپیچ.۲- بغرنج مشکل مسال. پیچ و واپیچ.

جمله سازی با پیچ و واپیچ

می کند خون به دل جوهر تیغ از غیرت پیچ و تابی که در آن موی میان است او را
نه به دستش در خم و نه به پایش در عطف نه به پشتش در، پیچ و نه به پهلو در، ماز
سرو را آزادیم در پیچ و تاب رشک داشت گرچه طوق بندگی صائب به گردن داشتم
سیدا بیرون نیاید گردباد از پیچ و تاب می کند سرگشته دوران هر که در صحرا فتاد
امروزه این میدان و خیابان های اطراف و منتهی به آن از مراکز پخش پیچ و مهره و واشرآلات میباشد و میتوان گفت از تخصصی ترین مراکز این قطعات صنعتی در ایران می باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
امجق
امجق
گولاخ
گولاخ
مدیون
مدیون
مابه التفاوت
مابه التفاوت