پی شناسی

لغت نامه دهخدا

پی شناسی. [ پ َ / پ ِ ش ِ ] ( حامص مرکب ) عمل پی شناس. ایزشناسی. ردپای برداری. معرفت اثر پای.

فرهنگ عمید

علمی که دربارۀ ساختمان، اعمال، و بیماری های اعصاب بحث می کند، عصب شناسی، نورولوژی.

جمله سازی با پی شناسی

تو او را گر شناسی علم دانی علوم اول وآخر بخوانی
زمانه را چو شناسی که چیست عادت او روا بود که کسی تکیه بر زمانه کند؟
من نزنم لاف، تو محک جهانی نیک شناسی که من تمام عیارم
می شناسی حرص «فقر حاضر» است من غلام آنکه بر خود قاهر است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
موزون
موزون
کصکش بیناموس
کصکش بیناموس
فوت جاب
فوت جاب
کیری
کیری